جامعه شناسی خود کامگی




























وبلاگ دانشجویی ایمنی و آتش نشانی

 از بد حادثه اینجا به پناه امده ایم 

کشکول 

جامعه شناسی خودکامگی

نقد خانم فاطمه صدیقی بر کتاب جامعه شناسی خودکامگی نوشته علی  رضاقلی 

 

 

 

 

 

کتاب حاظر با قصد تحلیل جامعه شناختی خودکامگی در ایران نگاشته شده است و تلویحا به دنبال پیدا کردن دلایل عقب ماندگی ایران هم هست. رسیدن آن به چاپ یازدهم نشان دهنده علاقمند بودن مردم به این موضوع است اما متاسفانه در انتها کتاب جز ارائه حجم نسبتا زیادی اطلاعات تاریخی از کتابهای مختلف و سعی در ربط دادن آنها به نظریه ارائه شده توسط مؤلف کار چندانی انجام نمی دهد.

سئوال اصلی رضاقلی در کتاب این است که آیا خودکامگی دلیل عقب افتادن ایران است؟ وی در پاسخ به این سئوال می گوید: "ذهن ساده اندیش می تواند عدم توفیق جامعه در تامین حقوق اجتماعی_سیاسی_اقتصادی را به پدیده هایی مانند خودکامگی نسبت دهد؛ در حالیکه خود کامگی خود برآمده از عمل متقابل هزاران پدیده اجتماعی در روند تحولات تاریخی است."( صفحه 23)

اما به راستی از نظر آقای رضاقلی چه چیزی عامل شکل گیری خودکامگی و شرایط نامسائد بعد از آن است؟ وی وجود فرهنگ قبیله ای را، که دارای ویژگی های مختلفی است، در ایران عامل شکل گیری خودکامگی و همچنین عقب ماندن کشور می داند. برای فرهنگ قبیله ای هم ویژگی هایی نظیر عدم علاقه به کار تولیدی و دنبال اصلاحات از بالا بودن ( کسی بیاید و مشکلات را حل کند) ، جادو مزاج بودن و .. را ذکر می کند. وی در جایجای کتاب به دنبال اثبات حرف لوتر است که مردم شاهانی دارند که لایق آنند؛ اما مطلقا نمی گوید که چرا مردم ایران مثلا جادومزاج بوده اند ولی مردم اروپایی که توانستند حکومت را از رسیدن به خودکامگی باز دارند این طور نبوده اند. گویا ایرانیان به طور ژنتیکی ویژگی های یک ساختار قبیلگی را داشته اند ولی ملت های غربی این گونه نبوده اند. لحن رضاقلی به گونه ایست که گویی اروپا از ابتدا مدینه فاضله ای بوده که فرسنگ ها با شرق فاصله داشته است. نوع طرح مسئله به گونه ایست که انگار ایرانیان به هر حال دارای فرهنگ قبیله ای بوده و هستند و دیگر ملت ها نه، این شیوه طرح مسئله راهی برای حل آن باقی نمی گذارد و فی الواقع موضوع را از حالت یک مسئله اجتماعی خارج می کند. برای مثال به چند نمونه از نظریات آقای رضاقلی در مورد فرهنگ قبیله ای ایران توجه کنید و دقت کنید که چه طور جای کلمه" چرا" در انتهای همه این جملات به چشم می خورد؛ همانطور که در کل کتاب.

"نیروهای موهوم در این فرهنگ همواره جایگزین زحمات طاقت فرسا و عقلانی می شوند و راههایی را که جوامع عقلانی با مشقت زیاد و در طول زمان طی می کنن در عالم خیال و در مدت کوتاه به آرامی و بدون رنج می پیمایند."( صفحه 138)

"ایران نه از تجربیات گذشته خود بل از تجربیات دیگران نیز سود نبرد. متاسفانه این غیر قابل نفوذ بودن در مقابل تجربه و غیر قابل انتقال بودن تجربه و پند نگرفتن از آن یکی از معضلات فرهنگی ایران است که در خور تحقیق و عمل وسیعی است."( صفحه 135)

" این حالت جبری و قضا و قدری منفی و خرافات و انفعال در مقابل آثار حیات جمعی در فرهنگ گذشته ما و در روابط اجتماعی شکل سازمان یافته ای به خود گرفته بود."( صفحه 110)

تجربه ثابت کرده که عموما جوامع دموکراسی لیبرال فعلی در زمان گذشته با خود کامگی مبارزه کردند و شرقی ها با خودکامه."( صفحه 105)

گرچه رضاقلی در این کتاب اشاره ای به چرایی فرهنگ قبیله ای ایران نمی کند اما از سخنرانی که وی در تاریخ 30/6/85 در مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد ایراد کرد این طور به نظر می رسد که او هم مانند کاتوزیان ریشه های تفاوت میان ایران و اروپا را در شرایط متفاوت جغرافیاییشان می جوید. او می گوید :"واقعیت آن است که در ایران بخاطر شرایط خاص جغرافیایی، نهاد ها بگونه ای تشکیل شدند که با کشورهای دیگر متفاوت است و محدودیت های زیست شناسانه کاملا اثرات خویش را بر نهاد ها نهاده است ."(رضاقلی:1385) با این همه رضاقلی در کتاب حاضر روی این نظر مانوری نداده، پرسش را در ذهن خواننده لاینحل باقی می گذارد.

نکته دیگر آنکه کتاب با آنکه تحت عنوان جامعه شناسی خودکامگی عرضه شده مطلقا دارای نظم و ساختار یک اثر علمی نیست. مقدمه و بدنه اصلی چندان مرتب و یک دست نیستند به اضافه این که کتاب فاقد نتیجه گیری می باشد. کتاب سرشار از تکرار است؛ تکرارهایی که باعث می شوند ذهن نتواند یک خط مستقیم را تا پایان دنبال کند و به این ترتیب می توان گفت که مطالعه این اثر کار چندان آسانی نیست.

نکته مهم دیگر این است که حجم انبوه مثالهای تاریخی آورده شده در بخش هایی از کتاب اصلا در راستای داستان شاهنامه که خط اصلی روایی کتاب است نیستند؛ برای مثال بعد از به تخت نشستن ضحاک و آمدن ابلیس به نزد او در لباس خوالیگری و لذت بردن ضحاک از خورشهای او رضا قلی توضیح می دهد که بسیار پیش می آمده که پادشاهان ایران از طبقات پایین جامعه به تخت حکمرانی برسند، در این حال "بدیهی است که قومی بدوی و گرسنه اول بار مسئله خوردن و جبران گرسنگی خود را پیش بکشد"( صفحه 91) این مثال چندان به جا به نظر نمی رسد؛ چرا که اولا ضحاک شاهنامه پادشاهی ایرانی نیست و دوم آنکه اصلا ضحاک شاهزاده ای بوده که پدر را کشته و به جای او به تخت نشسته و پدرش هم تعداد بسیار زیادی بز و میش و گاو شیرده داشته؛ پس اصولا فردی بدوی و گرسنه محسوب نمی شود و دلیلی که رضاقلی برای توجه او به شیطان خوالیگر عنوان کرده چندان موجه به نظر نمی رسد.

 

جامعه شناسي خودكامگي (تحليل جامعه شناختي ضحاك ماردوش) نوشته آقاي علي رضاقلي 

در اين كتاب آقاي رضاقلي در واقع با تحليل قسمتي از شاهنامه (گذار جمشيد به ضحاك و از او به فريدون) به تحليل جامعه ايران گذشته و كنوني مي پردازد. به تحليل مردماني كه پادشاهي اژدهاپيكر را دوست دارند و باعث به وجود آمدنش مي شوند و نه تنها با خودكامگان به مبارزه نمي نشينند بلكه با او همدست مي گردند تا يكديگر را غارت كنند. و اگر هم در راس ضحاك نباشد و فريدون باشد با ساختار موجود در نظام اجتماعي ايران پس از مدتي فريدون هم تبديل به ضحاك مي شود.

منظور آقاي رضاقلي از نظام خودكامه، نظامي ست كه در ظاهر يك نفر بدون ضابطه و قانون خواسته هاي خود را به كل جامعه تحميل مي كند و جانمايه رايطه ي بين مردم و فردي كه در رأس قرار دارد، ترس است. حتي آنكه در رأس قرار دارد هم مدام مي ترسد و ناامني دايمي، ناامني در فعاليتهاي اقتصادي اجتماعي را هم به وجود مي آورد و جلوي پيشرفت را مي گيرد. 

با تعمق در تاريخ ايران مي بينيم جباران يكي پس از ديگري مدتي بر اين سرزمين حكمراني مي كنند و آنكه با شورش بر جباري و با زور به جايش مي نشيند خود جباري ديگر است و گويا يك نوع نظام سياسي از گذشته تا حال مدام تكرار شده است.

عوامل بسياري در تكرار اين نوع نظام دخيل هستند و اصلا نتيجه ي يك ساختار جامعه ي قبيله اي همينطور است.

ساختار اجتماعي ايران قبيله اي است. چون:

- همچو يك قبيله، رئيس قبيله دارد كه قدرت مطلقه است و قدرت مطلقه بدون كنترل توسط نهادهاي ديگر فاسد كننده است. در ايران هيچگاه نهادهايي نبوده اند كه قدرت راس را محدود نمايند.

- فرهنگ قبيله اي، فرهنگي قضا و قدري و حكومتش ديني است. در جامعه قبيله اي تكيه گاه بشر به بيرون از خود است و تغيير و اصلاح را به نيروهاي ماورايي مي سپارد. در اين فرهنگ تفاوتي بين قوانيني كه بر طبيعت حكمفرماست و قوانين اجتماعي وجود ندارد و افراد چون نمي توانند قوانين طبيعت را عوض كنند تصور مي كنند كه قوانين اجتماعي را هم نمي توانند و براي مهار آنها مي خواهند از همان ابزار دعا، نفرين و جادو و … كه در مواجه با حوادث طبيعي مثل زلزله استفاده مي كنند، بهره بگيرند.

- نظام سياسي قبيله اي متكي بر زور و ارتش است نه نظامي مدني و غيرنظامي. و در حكومت سپاهيگيري ضروري ترين كار نگهداري سپاهيان و سير كردن شكم آنهاست. — سپاهي كه عمدتا خود مردم تشكيل دهنده آن هستند- و اگر اقتصاد كشور از وسعش برنيايد، نظام با غارت كشور خود و كشورهاي اطراف به اين منظور مي رسد. و چون تنها ابزار حكومتي زور است راس، خود را ملزوم به پاسخگويي نمي بيند و اگر هم موقعيت ايجاب كند از آنجا كه حكومت ديني است پاسخ اين است كه تنها در مقابل خداوند پاسخگو خواهم بود.

- در فرهنگ قبيله اي رقابت كه باعث پيشرفت مي شود به معناي خصومت است و افراد در مواجه با رقيب در فكر حذف و نابودي او هستند نه تقويت و اصلاح خود.

- در ساختار قبيله اي افراد مكانيك وار در كنار هم قرار دارند يعني هيچ پيوستگي درون ساختار بين آنها وجود ندارد و هر كس به فكر آن است كه گليم خودش را از آب در آرد. حيات جمعي براي افراد ارزش ندارد. منافع فرد به منافع جمع ارجحيت دارد و فرد توقع دارد جامعه به خاطر منافع او خود را فدا كند و افراد همه فن حريف هستند نه متخصص. در صورتيكه در جامعه عقلاني افراد بر اساس تخصص شان تقسيم كار شده اند و روحيه اشتراك و همبستگي وجود دارد. آنها مي دانند كه جامعه براي پيشرفت نياز به فداكاري دارد. اما در ساختار قبيله اي تصور رفاه بدون زحمت و بهشت بدون عبادت وجود دارد افراد قبيله اي مردمي تنبل و فرصت طلب هستند و رغبتي به كار توليدي ندارند. مردمي كه تاب تحمل شخصيتهاي اصلاح طلب مثل اميركبير و مصدق را نداشتند. 

 

تولر مي گويد: ‌اگر مردم شاهاني دارند كه جبارند، سزاوار آنند. پادشاهان ساخته دست مردم هستند. اگر مردم خود را در مقابل نهادها مسول بدانند مي توانند آن را اصلاح كنند.

بايد دانست كساني كه حالا در راس قرار دارند همان هايي هستند كه ديروز از خود مردم بوده اند و الگوهاي فكري و رفتاري خود را از همين جامعه با همين ساختار گرفته اند. پس بايد مبارزه با خودكامه را كناري نهاد و به جايش مبارزه با خودكامگي را پيش گرفت. وگرنه تنها خودكامه اي جايش را به خودكامه ديگر مي دهد.

از طرفي پياده سازي دمكراسي كه نسخه اي است از طرف جوامع ديگر با ساختار ديگر در يك نظام قبيله اي وجود ندارد. چون دمكراسي عملكرد شخص نيست بلكه از ساختار اجتماعي و فكري جامعه مي تراود.

زماني اصلاحات در ايران به وقوع مي پيوندد كه ساختار قبيله اي به ساختار مدني تبديل گردد و در اين زمان اصلاحات بايد خصوصيات زير را دارا باشند: 

1-  از حمايت جامعه مدني برخوردار باشند.

2-  با جامعه مدني هماهنگ باشد.

3-  به صورت خودجوش از جامعه بتراود.

 4- قدرت سياسي با حمايت جامعه مدني قوانين را اجرا نمايد.

به اميد اصلاحات و با تشكر از آقاي رضا قلي.

 

 در باب جامعه شناسی خودکامگی (قسمت اول)

نگاه به فرهنگ و تمدن ایرانی از زوایای مختلف ما را با ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اصیل و واقعی خود آشنا می کند. نگاه متفاوت و تحلیل های جامعه شناسانه ی رضاقلی در کتاب جامعه شناسی خودکامگی (تحلیل جامعه شناختی ضحاک ماردوش) بر این مهم افزوده و ما را هر چه بیشتر با دنیای واقعی تاریخ ایران آشنا می کند. توضیحی بر ساختارهای کهن فرهنگ ایرانی، ما را هر چه بیشتر در پذیرش تحلیل و نگرش متفاوت از آن فرهنگ آماده می کند و آینده ای روشن را همراه با پیشنه ی تاریخی برایمان ترسیم خواهد کرد. آنچه که همیشه از تاریخ ایران روایت شده تمدن، شکوه و بزرگی سرزمینی با مردمان اهل هنر و فرهنگ است که وجود چنین مفاخراتی نسبت به گذشته، ما را از حقیقت ها و واقعیت های مردمان ایران زمین جدا کرده و ما را در افتخارات گذشته مان به حال خود رها کرده است. غرق در وهمیات مفاخرات ایران  به دور از واقعیات آن، ما را از آنچه که بودیم و امروز همچنان هستیم جدا می کند. آنچه که امروزه بیش از همه به آن نیازمندیم تاریخ و گذشته ی ایران است ما از تاریخ و گذشته خود فاصله گرفتیم و به جای درس آموزی از آن دوباره همان رفتارهایی را تکرار می کنیم که هزاران سال پیش مردمانی پیش از ما انجام می دادند. حال اینکه آیندگان چه خواهند گفت و یا از همه مهتر چه خواهند کرد جای بسی سوال است. همیشه این مسئله بوده که مردمان ایران زمین نسبت به تاریخ و گذشته خود حافظه ی کوتاه مدتی داشته و دارند. با بررسی قسمت هایی از کتاب جامعه شناسی خودکامگی علی رضاقلی متوجه خواهیم شد که انگار همین دیروز و گذشته با هیچ کم و کاستی در امروز تکرار می شود.

 

کشورهامان، چون از تجمع ما پدید آمده اند،

همان هستند که ما هستیم؛

قوانین و احاکامشان بر مبنای طبایع ما،

و اعمالشان کردار زشت و زیبای ماست 

در مقایسی بس بزرگتر (دورانت، 177: 1386)

هیچ جامعه ای نمی تواند بدون تأثیر پذیری از گذشته ی خود ادامه حیات دهد. و همیشه عناصری از گذشته به تناسب چگونگی روند تحولات اجتماعی در زمانِ حالِ جوامع وجود دارند و حیاتِ عمل اجتماعی را مشروط می سازند. برآمدن خودکامگان، از ویژگیهای عمومی تاریخ گذشته ی ایران است- گذشته ای که میراث خود را به جای می گذارد و برای زمانهای بعدی به صورت فشرده برای عمل آماده می کند ( 21: 1373).

جامعه ی سنتی یا قبیله ای 

 ویژگی اصلی ساختار فرهنگی این جامعه چنین است که انسان به تبع طرز تلقی اش از جهان قادر به اصلاح نهادهای اجتماعی خود نیست، نهادها را اصلاح ناپذیر می پندارد و خود را توانا به تغییرات در درون نظام های اجتماعی نمی بیند. نظامهای اجتماعی از قبل تعیین شده اند و بشر موظف است که در آن، زندگی را به اجبار به سر برد (27).

ساختار قبیله ای یا مکانیکی

فرهنگ قبیله ای، به تعبیری، مکانیکی است، یعنی افراد در کنار هم قرار می گیرند و پیوستگی ضروری با یکدیگر ندارند و هر کس کار خودش را می کند و حیات جمعی برای او ارزش و اهمیت نخستین را ندارد. در نتیجه، هر کسی به این فکر است که به اصطلاح امروز «گلیم خویش را از آب به درکشد». نوع کارها به نحوی مستقل است که جز در موارد استثنایی به دیگری نیاز نیست. و اگر به چنین جوامعی ساختار جدید تحمیل شود، نوع رفتار افراد، همان رفتار قبیله ای است و در نتیجه، بشدت به ساختار اجتماعی زیان می رساند. در همبستگی مکانیکی منافع فرد بر منافع جامعه اولویت دارد و همین مورد برای متلاشی کردن جامعه کفایت می کند. 

فریدون در مبارزه با ضحاک در پی جمع کردن افراد به کمک سیم و زر، آهنگران را به کمک طلبیده و در ضمن به آنها وعده ی پستها ی مملکتی داده است که این هر دو از ویژگیهای جامعه مکانیکی یا به تعبیری فرهنگ سنتی و قبیله ای است. تصور رفاه بی زحمت و بهشت بی عبادت در عمق وجود این فرهنگ ریشه گرفته است. گرز گاوسر و زر و سیم دو ابزاری که کاربرد همگانی داشت و ویژه ساختار ماردوشی بود، مورد استفاده فریدون نیز قرار گرفت (8- 196).

ویژگی بعدی فریدون تلاش برای ساختن سلاح و ابزار جنگ و خصومت است، یعنی مبارزه ای صرفاً نظامی و مبارزه با رژیم و نه مبارزه در رژیم. البته امکان این هست که بگویند که نظام ضحاک آن قدر فاسد بوده است که اگر صحبت از مبارزه در رژیم شود حکایت از حمایت از ضحاک می کند. ولی من در این جا تحلیل اجتماعی می کنم و نه تعیین و تحمیل ارزشهای مکتبی؛ از دیدگاه اخیر هر جباری را در خور لعنت ابدی می دانم. صحبت بر سر این است که ابزار یا وسیله، هدف را تغییر می دهد و به سمت خود متمایل می کند. بعید است کسی با کشتار انسانها به نام عدل روی کارآید و پس از آن از کشتار همرزمان خود به هر توجیه که فرض کنیم، خودداری کند. خون ریزی، خون ریزی است. حکومتی که با خون سرکارآید، با خون هم می رود و این اول درس جامعه شناسی سیاسی است. و اگر دست به اصلاح خود بزند، باید به استعداد ملتی که دارای چنین حکومتی است تبریک گفت؛ و این استثناست و نه قاعده. ابزار مورد استفاده در مبارزات سیاسی نشان دهنده ی پیشینه ی فرهنگی سیاسی یک ملت است. ملتی که کشتن و غارت (مصادره)، دو ابزار سیاسی مورد استفاده او در مبارزات سیاسی باشد، با زبان بی زبانی می گوید من رقابتهای اجتماعیِ لازمه حیات و ترقی بشر را خصومت و حذف فیزیکی می پندارم که این خود ابزار تخریب جوامع انسانی و نگرش قبیله ای است (5- 194). 

نقدي گذرا بركتاب جامعه شناسي خودكامگي نوشته علي رضاقلي

چاپ اول كتاب جامعه شناسي خودكامگي ظاهرا" درسال 1366 انجام شده ودرمدت 23سال به چاپ هفدهم(1389) رسيده است(به طور تقريبي1/36باردرسال) استقبال خوانندگان ودوستداران كتاب دراين 23 سال نشان  از توجه مخاطبان به محتواي مطالب اين كتاب دارد؛ پيش از اين ،كتاب جامعه شناسي نُخبه كُشي از همين نويسنده توسط انجمن نقد كتاب ياران انديشه لنجان مورد نقد قرارگرفته بود دريك مقايسه كلي جامعه شناسي خودكامگي از كتاب نُخبه كُشي جامع تر وداراي اشكالات شكلي ومحتوايي كمتري است  نقد كتاب جامعه شناسي خودكامگي باحضور نويسنده درتاريخ 15تيرماه 1390درانجمن نقد كتاب ياران انديشه لنجان برگزارشد درابتدا استاد رضاقلي درباره تولد وتحصيلات خود وچرايي تاليف كتاب مطالبي را بيان كردند سپس اعضاي انجمن سئوالات ونقد خود را مطرح نموده وآقاي رضاقلي به بيان ديدگاههاي خود در اين زمينه پرداختند.

 

 دراينجا خلاصه و نقدي گذارا بركتاب جامعه شناسي خودكامگي ارائه مي گردد:

الف) خلاصه اي از كتاب :

 " كشورهایمان چون از تجمع ما پدیده آمده اند، همان هستند كه ما هستیم؛ قوانین و احكامشان بر مبنای طبایع ما و اعمالشان كردار زشت و زیبای ماست در مقیاسی بزرگتر."(صفحه 21)

متن فوق راكه برگرفته ازتاريخ تمدن ويل دورانت است می توان به عنوان چكیده كتاب جامعه شناسی خودكامگی بیان كرد. نويسنده در این كتاب برآمدن خودكامگان را به عنوان صفت بارز تاریخ ایران برگزیده است؛ صفتی كه در طول این تاریخ به طور مداوم قابل پیگیری است. او با استناد به این نكته كه ویژگی های تاریخی تكرار پذیرند بر اين باور است كه همواره روح تاریخ بر زمان حال نيزحكمفرماست ومعتقد است باید برای فهم جامعه امروزبه مطالعه الگوهای رفتاری حاكم بر روابط اجتماعی و سیاسی گذشته و تاریخ بپردازیم. اما نه به این صورت كه تمام مشكلات را به گردن پدیده ای خاص مثلا خودكامگی بیندازیم.  بی شك وجود حاكمان خودكامه پدیده ای تكرار شونده در تاریخ ماست اما آیا خودكامگی دلیل اصلی عقب افتادگی ایرانیان است؟ آیا از بین رفتن یك حاكم خودكامه راه حل مشكل است ؟ یا خودكامگی خود معلول تعامل سایر پدیده های اجتماعی است و تا تغییر ساختار خودكامه پرور هر حاكمی به سوی خودكامگی می رود ؟ از دید نويسنده فرهنگ ایرانی همواره كوشیده خودكامگی را به عنوان عامل اصلی عقب افتادگی خود معرفی كند در حالی كه این پدیده خود حاصل عمل متقابل هزاران پدیده اجتماعی در طول تاریخ است. ذهن ساده اندیش، عقب افتادگی و سایر مشكلاتش را به خودكامگی ارجاع می دهد و خودكامگی را نتیجه بی تقوایی، خودخواهی فردی و ... می داند، اما در تحلیل جامعه شناختی، خودكامگی و استعمار و از این قبیل همه حاصل فعالیت اجتماع هستند و حتما" به علت روابط عناصر موجود به وجود آمده و پاسخ گویا پاره ای از نیازهای جامعه می باشند.

 آقای رضاقلی معتقدند ایران دارای فرهنگی قبیله ای است كه به دلیل وجود مناسباتی خاص نظام خودكامگی را در خود می پرورانده و در طول تاریخ بدان تداوم بخشیده است. یعنی این عنصر سیاسی بازتابی از روابط عناصر اجتماعی موجود با هم است.

 وی در ادامه به ذكر ویژگی های این فرهنگ قبیله ای و بیرون كشیدن آنها از داستان نمادین و تاریخی حكیم فرزانه توس می پردازد. برای تحقق این منظور قسمتی از شاهنامه را كه به برآمدن و افول جمشید و ضحاك و در انتها جایگزینی فریدون با ضحاك پرداخته است برمی گزیند و عوامل مشترك در روند طلوع، حكمرانی و افول این سه را بیرون كشیده، آنها را بر مبنای همان عناصر فرهنگی و اجنماعی مشترك در یك نظام قبیله ای تحلیل می كند. در همین راستا برای تاكید بر عناصر مورد نظر از سایر كتب تاریخی مانند تاریخ بیهقی، سیاست نامه، اخلاق ناصری و ... هم مثالهایی مرتبط با متن می آورد. 

نويسنده در تعریف جامعه سنتی و قبیله ای به این نكته اشاره دارد كه در یك نظام قبیله ای افراد دست بسته تقدیرند و در درمان پدیده های اجتماعی هم مانند پدیده های طبیعی خود را ناتوان حس می كنند و هرگاه فشار و سختی بالا می گیرد دست به دامان نیروهای غیر طبیعی می شوند و به جای تلاش در جهت بهبود اوضاع به دعا و جادو روی می آورند لذا جامعه قبیله ای جامعه ای شدیدا دینی است و از دین نیز در راستای همان فرهنگ قبیلگی استفاده می كند.  انسانها در این نظام هیچ گونه توانایی جهت اصلاح امور در خود نمی بینند. نوع نظام سیاسی یك ساختار قبیله ای به دلیل نبود نهادهای تحدید كننده به سمت ایجاد قدرت مطلقه میل می كند، این قدرت مطلق به سمت فساد و زور گویی متمایل است( همانطور كه با استفاده از زور روی كار آمده است) و بعد از مدتی، به دلیل بالا رفتن میزان فشار و اختناق و عدم اجازه به شكل گیری مبارزه در رژیم جهت اصلاح امور، مبارزه با رژیم در بیرون از ساختار سیاسی حاكم شكل می گیرد و این مبارزه تا بر افتادن پادشاه ظالم و آمدن پادشاهی دیگر(كه به دلیل نوع نظام سیاسی او هم به مرور به سمت فساد پیش می رود) ادامه می یابد. این سیكل كه دائما در تاریخ ایران تكرار شده باعث سلب امنیت و در نتیجه عدم رشد اقتصادی در كشور گشته است؛ اما به دنبال وضع نابسامان امنیتی و اقتصادی موجود در كشور ،مردم به جای آن كه به ناكارامدی سیستم پی ببرند كسی را كه در راس آن بوده محكوم می كرده اند و همواره آرزوی فردی با تقوا و شایسته را داشته اند كه بر مسند حكمرانی تكیه زده و اوضاع كشور را رو به سامان كند. این آرزوی اصلاحات از بالا همواره در فرهنگ ایرانی بوده و هنوز هم رگه هایی از آن قابل مشاهده است؛ آرزویی كه به دلیل نوع ساختار اجتماعی سیاسی خودكامه پرور ایران هرگز امكان تحقق نیافته و احتمالا نخواهد یافت. ساختاری كه از جمشید یزدان پرست دارای فره ایزدی كسی را می سازد كه لاف خدایی میزند و سپس برای درمان وجود چنین جمشیدی رو به سوی چنان ضحاكی می نهد .     

 به اعتقاد آقاي رضاقلی  درصفحه 105  " جوامع انسانی زمانی طولانی طی كرده اند تا جرم را از حالت تعلق به فرد جدا كنند و به آن حالتی اجتماعی بدهند. مجرم را متجاوز به حقوق اجتماع می دانند و عمل او را یك پدیده اجتماعی تلقی می كنند. این گونه تلقی محاسن زیادی دارد زیرا اجازه می دهد جرم را پدیده قانونمندی تصور كنید و بشناسید و اقدامات احتیاطی پیشگیرانه را در مورد آن به كار برید. در چنین بعدی هم از تكرار جرم به طور نسبی جلوگیری می شود و هم مجرم اصلاح می شود و اگر خودكامگی جرمی سیاسی و پدیده ای اجتماعی تلقی شود به طور قطع به دنبال زمینه های رشد آن و اقدامات پیشگیرانه برای بروز آن می روند، سعی می كنند آن را بشناسند و عوامل پدید آورنده آن را بیابند. اما اگر خودكامگی در خودكامه خلاصه شود و با دید فردی و متغیرهای شخصی با آن برخورد گردد، حاكم خودكامه را با خودكامه دیگری جایگزین می كنند و این همان روند جمشید، ضحاك و فریدون می شود كه با خسارتی جبران ناپذیر برای مملكت همراه است."               

  

ب) نقدي گذرا برمطالب كتاب  

عنوان اصلي كتاب «جامعه شناسي خودكامگي » باعنوان فرعي«تحليل جامعه شناختي ضحاك ماردوش » است ولي از آنجا كه نمونه ها وشواهد ذكر شده منحصرا" به ضحاك ودوران او محدودنشده وحتا به دوره معاصرهم كشيده شده است به نظر مي رسد بهتر آن بود كه عنوان فرعي به «بانگرشي برتحليل جامعه شناختي ضحاك ماردوش » تغيير مي كرد زيرا براي خواننده اي كه كتاب رامي بيند درنخستين برداشت چنين وانمودمي شود كه داستان ضحاك وخودكامگي او تحليل شده است درحالي كه محتواي كتاب بااستفاده از داستان ضحاك به مفهوم خودكامگي درتاريخ ايران پرداخته است .

به نظرمي رسد عناوين فرعي كتاب كه درفهرست هم آمده اند اگر چه بعد از نگارش وتدوين اضافه شده اند اما چنان بامطالب كتاب مخلوط شده اند كه اصلا" ديده نمي شوند ا اين عناوين چنان بامطالب درآميخته اند كه خواننده بدون توجه به آنها خواندن را ادامه مي دهد از طرف ديگر ، بودن ونبودنِ اين عناوين نه مشكلي درفهم مطالب ايجاد مي كنند ونه راهگشاهستند.فصل بندي كتاب منسجم نيست  از اين رو گاهي تكرارمفاهيم ومطالب ديده مي شود با اين حال شيوايي مطالب وتحليل نويسنده اين ضعف راتاحدودي جبران كرده است .

درصفحه 128 درباره مبارزه ارمايل وگرمايل پاكدين سخن به ميان آمده وبعد اين مبارزه كه با خودكامه صورت گرفته ونه باخودكامگي به نقد كشيده مي شود سئوال اين است از نظر واقعيت تاريخي وباتوجه به ساختار جامعه ايران درزمان ضحاك اين دو ،جزمبارزه باضحاك چه كارموثرديگري مي توانستند انجام دهند ؟مبارزه باانحراف اجتماعي توسط اين دو بافرض اين كه نتيجه اي دربرداشته باشد از چه راههايي امكان پذير بوده است ؟

درصفحه 154آمده است «...تاريخ ادبيات سياسي ماتاريخ اصلاحات سياسي ازبالابه كمك اهرم هاي اهورايي است ...» امادرباره چرايي اين تفكر كه از آغاز تشكيل دولت درخاورميانه ريشه گرفته است توضيح كاملي ارائه نشده است اگر مردم اصلاحات سياسي را از بالاطلب مي كنند به نظر مي رسد درمطالب اين كتاب هم خودكامگي از بالا ترسيم شده است آيا خودكامگي دررفتار وگفتار ايرانيان ودر زندگي فردي وخانوادگي آنان جايي ندارد ؟

همچنين درصفحه 160درباره دلايل اين كه چرا روح حيات ملي امثال سلطان محمود، احمدبن عبدالله خجستاني ومحمودصانع غربال و...رامي پروراند دلايلي را توضيح نمي دهد . 

اين كه «..عصر بعد از فردوسي عصرخانقاه ومدارس نظاميه است واوج فعاليت هاي خانقاههاي انبوه شهرها ودهات ايران ..»(ص165) بركسي پوشيده نيست اما علت اين امر چيست ؟ آيا نااميدي از رهايي سرزمين درنتيجه حملات تركان وسرخوردگي اجتماعي موجب اين موضوع نشده ويا عوامل ديگري در اين موضوع دخالت نداشته اند ؟

درصفحه 192 آمده است «... حالت انقلابي از ارزش برمي خيزد ونه دانش ..اگرستمگري بايد از بن بركنده شود ارزش ها داوري مي كنند ونه دانش ها ..» با اين توضيح يكي از دلايل رواج روحيه انقلابگري دربين مردم ما نبود دانش لازم است كه علاوه بر عوامل ديگر به ضعف ساختار آموزشي مربوط مي گردد ولي در درباره وضعيت آموزش وساختارآن درموثربودن يانبودن برخودكامگي توضيحي ارائه نگرديده است.

نويسنده دراين كتاب توانسته است ناكارآمدي مبارزه صرف با حودكامه را بدون توجه به فرايند ايجاد خودكامگي تشريح كند . كمترين تاثير كتاب ، آشنايي خواننده باچگونگي شكل گيري خودكامگي در ايران است تاثيري كه سئوالات متعددي رادرذهن فعال وپوياي جويندگان دانايي ايجاد مي كند.  

اكبرحسامي – انجمن نقد كتاب ياران انديشه لنجان

 

جامعه شناسی خودکامگی 

 

بسیاری علی رضاقلی را با کتاب های جامعه شناسی نخبه کشی و جامعه شناسی خودکامگی می شناسند. کتابهایی که می توان آنها را جز پرفروشترین کتاب های بعد از انقلاب دانست. به زعم بسیاری از طرفداران رضاقلی ویژگی بارز او اشراف بر تاریخ و ادبیات ایران است.

وی در پیشگفتار جامعه شناسی خودکامگی بیان می دارد که:

"بی شک نطام سیاسی ایران از میان انواع نظام های شناخته شده، نظام خودکامگی بوده است، یعنی نظامی که به ظاهر یک نفر بدون ضابطه و قانون خواسته های خود را تحمیل می کند. در هر نوع از انواع حکومت، نوعی احساس، رابطه شهروند را با حاکمیت مشخص می کند. در نظام خودکامگی، ترس جانمایه رابطه بین پادشاه و مردم است و همه در این ترس برابرند. این ترس بر خود حاکم نیز حکومت می کند. این ترس دامنه خود را از زمینه سیاسی به حیطه کلیه روابط اجتماعی می کشاند و همه چیز را ناامن می کند. ناامنی، فعالیتهای اقتصادی ـ اجتماعی را به حداقل ممکن تقلیل می دهد و حکومت خودکامه از این جهت در آستانه سقوط دائمی قرار دارد. مسلما هدف اصلی هر دولتی حفظ بقای خویش است ولی این هدف مستقیم و اولیه است. افزون بر این، هر دولتی هدف های ویژه ای را نیز تعقیب می کند، هدف پاره ای از حکومت ها، توسعه ارضی، بعضیها تجارت، بعضی دیگر مذهب و ... است. در تصویری که فردوسی به دست داده، غارت، هدف اولیه این حکومت ها بوده است و به ناچار برای تحقق غارت: کشتن و سوختن. آیا واقعیات تاریخی نظر فردوسی را تایید می کنند؟

نظام ایران، نظامی «میلیتاریزه»، قبیله ای و به شدت خصومت آمیز بوده است که از این  جهت مشخصه های ویژه ای آن را از انواع نظام های خودکامه و به طور قطع دیکاتوریهای قانونمند تفکیک می کند. فردوسی نماد این نوع خودکامگی را با «دو مار» نشان می دهد که در تعارض غارت و اختناق چاره ای جز بلعیدن نیروی انسانی ندارند، نیروهایی که خود در رشد آن نماد نقش اصلی را داشته اند. اگر نظام سیاسی را برآمده از نظام اجتماعی بدانیم (که قطعا چنین است)، و تحلیل را ظریف تر کنیم و جلوتر برویم، به وضعیتی تحقیرآمیز برخورد خواهیم کرد که در عین حال منزجر کننده است. تحلیل جامعه شناختی چاره ای جز این ندارد. از طرف دیگر، نشان دادن موانع تحقق یک نظام سیاسی آرمانی خود دیدگاهی ارزشی ـ انقلابی خواهد بود که به اعتباری، جبران کننده وضعیت تحقیرآمیز اولیه آن است. فردوسی خود در عین ارائه تصویر حقارت آمیز از نظام سیاسی کشور، آروزی خود را در «استخراج و تصفیه منابع فرهنگی» متبلور می کند. در حالی که سلطه شاهان غلامزاده و ولگرد و خلفای هرزه حامی آنها را محکوم می کند، نظام اجتماعی به وجود آورنده آن ساختار را نیز به شدت تخطئه می نماید و در عین حال، به دنبال نظامی استوار و شاهی دادگستر و مردمانی آگاه و عدالت پرور گام بر می دارد."

در این کتاب رضاقلی با اشاره به داستان ضحاک ماردوش، سعی در جست و جوی علل و عوارض دیرپایی و ماندگاری دیکتاتوری در نظام سیاسی و فکری می پردازد و با جست و جو در اخبار و احوال تاریخی و با توجه به نظریه های نوین جامعه شناسی سعی در یافتن، تبیین و تعریف این پدیده دارد.

جامعه شناسی خودکامگی با نگاه به قرآن - بخش پایانی

یکی از ویژگی های دیگری که مطرح است، بحث «فرافکنی» نسبت به مشکلات است. خیلی عجیب است، نظام های «خودکامه»، وقتی اوضاع و احوالشان خوب است و امور به سمت مثبت پیش می رود، همه این ها را ناشی از «صلاحیت ها» و «مدیریتها» و «برنامه ریزی های» درست خودشان معرفی می کنند و هر چه مشکل و نارسایی و ایراد و نقطه ضعف در کارشان هست را به «مخالفانشان» نسبت می دهند. در واقع این جزو امور «توهمی» آنها است. خیلی جالب است که قرآن از این مسئله به عنوان «گمانه زنی» نظام های خودکامه یاد کرده است. «و اذا جائتهم الحسنه. . . » آیه 131 سوره اعراف«وقتی وضعشان خوب می شود»، «قالوا لنا هذه» (این وضعیتی که می بینید محصول کار ماست) ؛ « و ان تصبهم السیئتة» (و وقتی  با مشکل و با نا راستی و با بدی برخورد می کنند، به موسی و مؤمنان، گمانه زنی می کنند. ) «این موسی و اطرفیان و دارو دسته ی موسی هستند که این مشکل آفرینی ها را برای ما می کنند. » این سوء مسائل، ناشی از وجود این هاست. دوازدهمین ویژگی که خداوند برای این نظام ها ذکر کرده، تحقیر  و تخفیف بندگان و مردم و به بردگی گرفتن مردم است. «فاستخف قومه و اطاعوه». نظام های «خودکامه» برای اینکه بتوانند ادامه حیات دهند، باید مردم را «بی هویت» کنند. عزت مردم را از آنها بستانند. مردمي  ذلیل، زبون و بی تفاوت و خوار و خفیف شده ی غیر معتمد به خود درست کنند؛ تا جایی که مردم بگویند: «ما کی هستیم، ما چه کاره هستیم؟ ما چه چیزی از دستمان بر می آید. » در واقع خودشان را هیچ کاره بپندارند. اراده ی آنها کاملا سلب شود. عصب مسئولیت و حیات اجتماعی و سیاسی آن ها فلج شود. اگر جامعه این گونه شد، آن وقت به هر ذلت و پستی و دنائتی تن می دهد. به گذران زندگی روزمره و تکراری خودش رضایت می دهد و دیگر برایش مهم نیست که در اطرافش چه می گذرد؛ فقط زنده بودن برایش مهم می شود. اما جامعه و افراد چه زماني اينگونه می شوند؟ «فاستخف قومه»، زمانی که مردم تحقیر شوند، تخفیف به آنها دست داده شود. بعد نتیجه این می شود که مطیع می شوند و بی چون و چرا فرمانبرداری می کنند و لذا یکی از نقادی هایی که حضرت موسی به فرعون دارد چیست؟ آیه 22 سوره شعرا می فرماید: «وتلک نعمة تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل» (این چه منتی است که بر سر ما می گذاری که بنی اسرائیل را به عبودیت گرفتی شان» همه را برده خودت ساختی، مطیع و منقاد خودت ساختی، این چه منتی است که بر سر ما میگذاری که حکم فرمایی بر ما می کنی. سیزدهمین مسئله، «ساده سازی» مسائل است. نظام های «خودکامه»، با مسائل اجتماعی و یا با مخالفان خودشان «تقلیل گرایانه» برخورد می کنند؛ آن هم از سر خود بزرگ بینی. از سر این که نمی خواهند باور کنند یک جمعیتی مخالفت با آن ها می کنند. نظام شاه را نگاه کنید. «امیر مسعود انصاری»، کتابی نوشته به نام «من و خاندان پهلوی»، کتاب جالبی است. کتاب های زیادی در رابطه با نظام شاه نوشته اند؛ ولی ایشان چون پسر خاله فرح بوده و در جریان ریزه کاری های زیادی بوده، می گوید: اواخری که شاه آمده بود کنار دریا در بابلسر، دقیقا سال 57 در اوج در گیری ها و تظاهراتی که از این شهر به آن شهر کشیده می شد، می گوید: «آنچه به شاه می گفتیم، جای شما اینجا برای قمار بازی نیست، صحیح نیست تا نیمه های شب خوش باشید و بگویید و بخندید و قمار بازی بکنید و دنبال کارهای خودتان باشید، بروید تهران، مملکت دارد از دست می رود. » بعد می گفت: شاه در جواب من می گفت: «چهار تا اراذل و اوباش که کاری توی این مملکت نمی توانند بکنند، ما یک ساواک نیرومند داریم، ارتش نیرومند داریم، این چهار تا اراذل و اوباش کی اند که من پا بشوم بروم تهران، برای این که با آنها برخورد بکنم، ما خیالمان راحت است. » یعنی دچار یک نوع ساده انگاری، خوش خیالی وخوش باوری می شوند. این محصول باور کاذب نسبت به اقتدار خودشان است و بی اقتدار و بی مقدار دیدن مخالفانشان. قرآن آیات جالبی از آن در این زمینه یاد کرده که از موضع همین «توهمی» است که در واقع دستگاه فرعونی دارد و با تبلیغات رسمی می خواهد مخالفان را خیلی کوچک کند و قدرت خودش را بسیار بزرگ جلوه دهد. مثلاً یکی از تعابیری که قرآن از آن یاد می کند آیات 54 و 56 سوره شعرا است؛ فرعون می گوید: «این ها یک گروه اندکی هستند که حالا به مخالفت خدای ما بر خاستند» (ان هوءلاء لشر ذمة قلیلون) «کی اند این یک مشت اندک». بعد هم به مردم می گوید: آیا شما کسی تو این مملکت جز من می شناسید که صاحب ملک و ملتم». «الیس لی ملک مصر». (زخرف آیه 51) آیا قدرت و سلطنت مصر در انحصار من نیست؟ آیا من بهترم یا این موسای آسمان جل». «ام انا خیر من هذا الذی هو مهین». یک آدم فقیر و ضعیفی مثل موسی که هیچ کاره هست، هیچ کس را ندارد، این برای شما بهتر است که بیاید حاکمتان بشود، یا من که تمام قدرت و سلطنت و امکانات مصر را در دست دارم؟ ». آیات 51 و 52 سوره زخرف این بحث را به میان آورده. اما آن طرف ما کی هستیم. «انا لجمیع حاذرون»، ما یک مجموعه آماده به رزمیم؛ آماده به جنگیم با امکانات، حاذرون، با دال ذال؛ ما مسلحیم. «انا لجمیع حاذرون» (ما یک مشت افراد مسلح و آماده داریم که با این ها برخورد می کنیم؛ اصلا ریشخند می زنیم به این ها). «فلما جائهم بایاتنا اذا هم منها یضحکون» (خنده دار است که این ها می خواهند بیایند با ما به مخالفت برخیزند). این جامعه شناسی و خصلت های روان شناختی نظام ها و انسان های «خودکامه» است. چهاردهمین ویژگی که قرآن ذکر می کند، این است که این ها نظام های «ارعاب و وحشت» هستند. خانم «هانا آرنت»، کتاب مهم و زیبایی در جامعه شناسی «خودکامگی» نوشته است. در دوره ای که ما دانشگاه بودیم اساتید جامعه شناسی سیاسی ما می گفتند این کتاب در طرح جامعه شناختی نظام های «خودکامه»، کتاب بی نظیری است. حقاً هم به زوایای این بحث خوب پرداخته است. البته اسمی که او  روی کتابش گذاشته، قابل توجه است، «نظام های توتالیتر یا نظام های ارعاب و ترور و وحشت». ویژگی هایی که در آن کتاب ذکر می کند، خیلی جالب است. نظام های «خودکامه» ، اساساً بقاء و حیات و دوامشان، در ایجاد رعب و وحشت در توده های فراگیر مردم است. مردم احساس کنند که اگر مخالفت کنند، با مشکلات جدی ای مواجه می شوند، بدین جهت همیشه در ترس و نگرانی و وحشت و اضطراب به سر می برند.

یکی دیگر از ویژگی های این نظام ها، اتهام بستن به مخالفان و استفاده از تئوری«انگ زنی» است. تئوری «انگ زنی» را هم در جامعه شناسی داریم و من فقط مواردش را می گویم و در قرآن هم آیاتش هست. اتهام هایی که فرعون به موسی و اطرافیانش زده این هاست: «ساحر»، «مفسد فی الارض»، «مخالف با رهبری و خدایان»؛ همه این ها عین تعابیری است که بکار رفته است. قدرتمندان و درباریان فرعون، گزارش می دهند و به فرعون می گویند: «وضع دارد خراب می شود. » «اتذر موسی و قومه لیفسد فی الارض» (آیا می خواهی موسی و اطرافیانش را رها بکنی که این ها در زمین فساد بکنند. ) «و یذرک» (تو را نفی ات بکنند) بر بیندازنت، مخالفت با تو بکنند، به عنوان ملک مصر، امپراطور مصر. «و یذرک و الهتک» (وخدایان تو را نفی بکنند). بعد این جاست که فرعون می گوید: «قال سنتقتل ابناءهم و یستحیی نسائهم و انا فوقهم قاهرون». قلع و قمعشان خواهیم کرد، همه شان را خواهیم کشت. پس یک اتهام دیگر موسی این است که در زمین فساد می کند. مخالفت با دین و تجدید نظر و تبدیل دین حاکم می کند. «انی اخاف ان یبدل دینکم». فرعون به مردم می گوید: «ای مردم من می ترسم که این موسی دین شما را عوض بکند». یعنی آنجا یک دینی وجود داشته و ترس فرعون از تغییر در دیانت رسمی و بخشنامه ای و حکومتی است. یکی از اتهاماتشان این بود که موسی مخالفت با مناسبات و ساز و کارهای حاکم بر نظام فرعونی می کند. یونس آیه 78. یکی دیگر از اتهامات حضرت موسی، «دیوانه بودن» است. یکی دیگر از اتهامات حضرت موسی، «براندازی» است. «یرید ان یخرجکم من ارضکم بسحره». و بالا تر، «قال اجئتنا. . . » یکی از حرف هایی که فرعون به موسی در برابر مردم می گوید این است: «تو آمده ای لتخرجنا من ارضنا. . . . » (آمده ای که همه ما را جمع بکنی و از سرزمین مان بیرونمان بکنی). «بسحرک یا موسی». یکی ازآخرین اتهاماتی که در قرآن ذکر کرده، «دروغگویی» است. 16، 17، 18، 19، 20 را فقط اشاره می کنم و بحث را تمام می کنم. مقاومت در برابرحق و اراده مردم تا آخرین لحظه و آخرین نفس برای حفظ قدرت. سوره یونس آیه 88: «. . . فلایومنوا حتی یرواالعذاب الالیم». ببینید قرآن نقل می کند که فرعون آنقدر مقاومت کرد، آنقدر مخالفت کرد، آنقدر در گیر شد با موسی؛ «حتی اذا ادرک الغرق» دیگر رسید به آن نقطه ای که داشت غرق می شد. قال: «آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنوا اسرائیل» (دیگر ایمان آوردم به آن خدایی که بنی اسرائیل ایمان دارند. ) «وانا من المسلمین»، (یونس آیه 90) دیگر تسلیم خدا هستم. اما خداوند به او می گوید: «فالیوم ننجیک ببدنک» (تو را نجات می دهیم از این آب، بدن غرق شده ات را). چرا؟ «لتکون لمن خلفک آیه» (تا برای همه فرمانروایانی که بعد از تو می آیند، این بدن تو به عنوان یک آیه و نشانه باشد). عبرت بگیرند که هر چقدر قدرتمند باشند، از فرعون که قدرتمندتر نیستند. اگر سرنوشت انسان های «خودکامه» را در طول تاریخ نگاه بکنید، خواهید دید خیلی هایشان یا دیوانه شده اند یا خودکشی کرده اند و یا با افسردگی ها و جنون های روانی از دنیا رفته اند. یکی دیگر از ویژگی ها، جلوگیری از همبستگی و انسجام اجتماعی و اختلاف اندازی میان آنها و تبعیض ناروا میان نزدیکان و دیگر مردم است. چیزی که ما امروز شاید در مناسبات سیاسی، بحث از این می کنیم که مردم را باید به یک دید نگاه کرد؛ شهروند درجه 1 و 2 و 3 نداریم. آحاد مردم همه شهروند هستند. سوره طه را می توانید نگاه بکنید که بحث مفصلی در این زمینه دارد. یکی دیگر از ویژگی های این نظام ها، این است که مردم را دچار آوارگی می کنند. «فاراد ان یستفزهم من الارض فاغرقناه و من معه جمیعا» (الاسرا آیه 103)

نوزدهمین ویژگی این نظام ها، گمراه کردن مردم و سر در گم کردن آنها از راه حق و هدایت است. (سوره طه آیه 79) یکی از مسائلی که قرآن خیلی روی این نظام ها نام گذاری کرده، این نظام ها را نظام های مستکبر نامیده؛ و ویژگی ی شان، استکبار و علو در زمین، «اسراف»، یعنی تعدی و تجاوز، افساد و طغیان است. بترتیب سوره یونس 83، طه 24، مومنون 46 و نازعات آیه 24 می باشد که این ویژگی ها را در این آیات ذکر می کند.

نتیجه گیری:

1 ــ قرآن کریم، سرنوشت همه نظامهای «خودکامه» و استبدادی را زوال و فرو پاشی و بدنامی در تاریخ می داند، زیرا این نظام ها مبتنی بر حق، عدالت، آزادی، رعایت حقوق انسان ها، عقلانیت و تدبیر و احترام به حرمت و کرامت انسانی و. . . نیستند؛  از آنجا که سنن و قوانین خداوند در نظام عالم، برآزادی و کرامت انسان ها، عدالت در همه ساحتها و حرمت و شخصیت ذاتی انسانها استوار است و نظام های «خودکامه» در جهت خلاف این سنتها اقدام می کنند، به ناگزیر سرنوشت محتومشان زوال و نیستی است.

2 ــ اگر چه تجربه تاریخی بشر، او را به حقیقت فوق واقف نموده و گزارش ها و متون تاریخی، شواهد و مستندات متقنی در این زمینه در اختیار بشریت قرار داده اند؛ با این همه ، تاکید متون مقدس بر زوال نظام های «خودکامه» و ستمگر و پیروزی رهروان حق و عدالت و آزادی و حرمت و کرامت ذاتی بشر، به ایمان و یقین مؤمنان به این متون افزوده و موجبات آرامش روانی آنها را فراهم می نماید.

3 ــ قرن بیستم و بویژه دهه های پایانی آن، موج آزادی خواهی، استقلال طلبی، دموکراسی و حقوق بشر، طومار بسیاری از نظام های «خودکامه» را در جهان در هم پیچید و آنها را از عرصه سیاست جهان ناپدید کرد. بنابراین در دنیای معاصر، دینداران نواندیش و آینده نگر به عنوان وظیفه ای انسانی و اعتقادی دفاع از آزادی، دموکراسی و حقوق بشر را در دستور کار خود قرار داده و با «خودکامگی» و استبداد در هر نام و لباس و مناسبات و. . . به مخالفت بر خواهند خواست و با تکیه به وعده الهی و افزایش شعور عمومی مردم،  فرآیند دموکراسی و حقوق بشر را تسریع خواهند نمود.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: جامعه شناسی خودکامگی , کتاب علی رضا قلی , روش تحقیق , تحقیق آماده برای درس روش تحقیق , علل عقب ماندگی ایران , خودکامگی و ایران , فرهنگ قبیله ای در ایران , کتاب جامعه شناسی خودکامگی , تحلیل جامعه شناختی ضحاک ماردوش ,
نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391ساعت 17:35 توسط حامد اصغری و علی اصغر صدیق| |


آخرين مطالب

Design By : Behtarinabzar